دو جوان ۲٠ و ٢١ساله پای کدامین اعترافِ از پیش تنظیم شده ای را باید امضا کنند

 

کاویان صادق زاده میلانی: "فشار بر ایقان شهیدی و سما نورانی برای اخذ اعترافات تلویزیونی" –  این عنوان خبری بود که به دستم رسید، خبر  تازگی نداشت، از این اخبار بارها دیده و شنیده بودم. اما اینبار در رابطه با دوستان نزدیکی بود که آنها را به خوبی می شناختم، با توجه به تصویری که از آنها در ذهن داشتم، در این اندیشه مبهوت ماندم که امثال ایقان و سما باید به چه چیز اعتراف کنند، که بازجویان پرونده خوششان بیاید و راضی شوند؟ چه گناه نکرده ای را باید گردن بگیرند تا دل قاضی صلواتی ها خنک شود؟ دو جوان 20 و 21 ساله پای کدامین اعترافِ از پیش تنظیم شده ای را باید امضا کنند تا دولت آبادی ها بر قدرت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی خود بیشتر ببالند؟ نتیجه و ثمره این اعترافات برای طرفین چه خواهد بود؟ هر چه بیشتر فکر کردم، قوت قلب بیشتری یافتم. ایقان و سما، از تبار همان هائی هستند که قریب به دو سال است داغ یک اعتراف ساده دروغین را بر دل سیاه بازجویان گذاشته اند.

 

ایقان و سما مشت هائی نمونه؛ از خروارها جوان ایرانی بهائی هستند که حاضر نشدند با نوشتن حتی یک کلمه دروغ، تمام راه های تحصیلات عالیه را برای خود هموار کنند. در وطن استوار ماندند، با قدرت نوشتند: "بهائی" ،از تحصیل محروم شدند و جانانه از حق خود دفاع کردند. پس هیچگاه چنین کوهی را نمی توان به بند کشید. حتی اگر ماهها و سالها به ظاهر در سلول های انفرادی اوین نگهداری شوند. بازجوی پرونده یا آنقدر جوان و بی تجربه بوده و یا آنقدر کم حافظه که فراموش کرده، امثال این جوانان را سالهاست به زندان می برند، شکنجه می کنند، می کشند، که یک بار بگویند ما "بهائی نیستیم" و هر بار آنکه اعتراف میکند همان بازجوئیست که از سرچشه اعتقادی بهائیان در عجب و حیرت وامانده است. شاید بازجو آنقدر داستان طنز دادگاه های نمایشی و اعترافات ساختگی را تکرار کرده که خود نیز جو زده، باورش شده!  اما بهتر است بداند نه تنها رنگی از این حنا نمانده بلکه ایرانیان روشن ضمیر، دیر زمانی است که بر نیت والای بهائیان واقفند و کمتر کسی را می توان یافت که از نیت واقعی، هدف و آرزوی بهائیان برای خدمت به ایران و ایرانیان، بی اطلاع باشد. در مقابل آنچه روز بروز روشن و واضح شده و می شود؛ نیت و هدف عده ای است که بازیچه دست نیروهای عناد و تعصّب قرار گرفته اند و تمام عزم خود را برای ایجاد محدودیّت‌های بیشتر برای جامعۀ بهائی جزم کرده اند. انواع دروغ و افترا را دربارۀ دیانت بهائی با شدّتی بی‌سابقه منتشر می کنند و همچنان غافل اند. غافل از اینکه بهائیان علی‌رغم مشکلات فراوان به رفع این سوء تفاهمات همّت گماشته‌اند.  از این گونه حملات لحظه ای نگرانی و ناامیدی به خود راه نداده و نمی دهند و در نهایتِ صبر و بردباری در تلاش اند تا سرانجام نور صداقت بر ظلمت دروغ غلبه نماید.

 

اما در مقابل تمام این بی رحمی ها، شکنجه ها و استفاده از انواع داروها، حقیر فرض را حتی بر این گذاشتم که در زندان های جور و ستم کسی مجبور به اعتراف ساختگی و اجباری در زیر فشار و آزار روانی شود؛ در این صورت چه چیزی نصیب بازجو و تبار او خواهد شد؟ ایرانیان آزاد اندیش تا کنون کدام یک از اعترافات اجباری را باور کرده اند که مابقی را نیز باور کنند؟ و باز هم آقای بازجو، تو خود گوئی و خود خندی و عجب مرد هنرمندی! آقای بازجو با اعتماد از دست رفته نسبت به قوه غیر مستقل قضائیه چه خواهی کرد؟ با آبروی بر باد رفته شکنجه گران و متجاوزان چه خواهی کرد؟ با بدنامی های جهانی ایران در جهان چه خواهی کرد؟ تفکر واقعی در بطن اجتماع را چگونه تغییر خواهی داد؟ با حس انسان دوستی و عشق ایرانیان به هموطنان بهائی خود چه خواهی کرد؟ باز خواهی گفت که فلانی وابسته به فلان جا بوده و تمام گناهان بشر از قتل قابیل تا زلزله هائیتی را بر گردن او خواهی انداخت؟ آقای بازجو چه آسمان، ریسمانی خواهی کرد تا خود را معصوم و بی گناه و پاک جلوه دهی؟

آقای بازجو، این سرزمین بی شمار ایقان و سما دارد، نوید و درسا دارد، هر روز هزاران ایقان در وطن متولد می شوند تا روزی معلم مهربان فرزندان تو باشند. این سرزمین بی شمار ساسانِ تقوا دارد، هر روز صدها جوان بهائی پا بر جایِ قدم های محکم ساسان می گذارند تا کودکان وطن را امید و امان باشند. آقای بازجو آسمان ایران بی شمار ستاره دارد و تو برای زندان کردن همه آنها باید زندانی به وسعت ایران زمین بسازی.  تلاش بی وقفه نوید و درسا در پی حق تحصیل و حق زن، برای آن بود که فرزندان تو نیز روزی از این حقوق محروم نگردند، تمام هم وغم جوانان شیراز برای آن بود که حرمت آزادی بیش از این لگد مال تعصب و جهل نباشد. آقای بازجو ، از ما هم اعتراف تلوزیونی بگیر،  بازجو  ما بی شماریم.

 

دکتر کاویان صادق زاده میلانی


89.01.24 -